سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: دوشنبه 04 تیر 2

پخش مجدد سریال محبوب و دوست داشتنی «ناوارو» از شبکه یک سیما هر شب بامداد

 

همه چیز در باره سریال کمیسر ناوارو

سریال کمیسر ناوارو از هشت سال پیش در تلویزیون ایران به نمایش درآمد که طرفداران زیادی پیدا کرد و هم‌اکنون هم به طور مرتب از شبکه اول در حال پخش است. این کمیسر در عین جدی بودن با لحنی طنزگونه صحبت می‌‌کند. «روژه هانن» بازیگر معروف فرانسوی با ایفای نقش یک کمیسر پلیس بار دیگر توانست تصویر دلپذیری برای بینندگان به وجود آورد. این هنرپیشه هشتاد و دو ساله یکی از پرآوازه‌ترین هنرپیشه‌های فرانسوی است که در سال 1989 در سریال ناوارو به بازی مشغول شد.
     جالب اینجاست که هنوز این سریال ادامه دارد و در شبکه IFT فرانسه پخش می‌شود و آن دختر بچه دوازده ساله که در این سریال نقش دختر ناوارو را داشت، هم‌اکنون به یک دختر خانم با عنوان «مادمازل ناوارو» تبدیل شده است.
    
     هانن متولد الجزایر 
    روژه هانن در 20 اکتبر 1925 در الجزایر در شمال آفریقا متولد شد، نام خانوادگی وی در واقع «لوی» بود اما به دلایلی نامعلوم او بعدها نام خانوادگی مادرش «هانن» را برای خود برگزید که در الجزایر «بن حنین» تلفظ و در فرانسه «هانن» بیان می‌شود. 
    
    البته باید اشاره داشت که والدینش فرانسوی بودند و برای یافتن شغل و مسکنی ارزان راهی الجزایر شدند. لذا روژه در این کشور آفریقایی چشم به جهان گشود. این پسربچه باهوش و زیرک هرگز تصور نمی‌کرد روزی بازیگر، نویسنده و کارگردان شود.
    روژه دوران نوجوانی‌اش را با کار در چند استودیوی فیلمبرداری در الجزایر گذراند و بعد راهی فرانسه شد. او در اوایل دهه 1950 وارد عالم سینما شد زیرا به کار و فعالیت در سینما علاقه زیادی داشت، زمانی که 25 سال بیشتر نداشت به او چند نقش خشن پیشنهاد شد که با هنرنمایی خود توانست از عهده آن برآید. سپس وارد فیلم‌های جنایی، جاسوسی و پلیسی شد، مدتی را هم به آمریکا رفت که در آنجا هم خوش درخشید، دهه 60 اوج موفقیت و شهرتش بود. خودش درباره ورودش به عرصه سینما می‌گوید: «والدینم می‌خواستند که من و ادامه تحصیل دهم، خودم هم علاقه به درس خواندن داشتم اما به پیشنهاد دوستم در یک استودیوی فیلمبرداری مشغول به کار شدم و بعد پا به تئاتر گذاشتم، وقتی طعم پول درآوردن را چشیدم، تصمیم گرفتم به دنبال درس خواندن نروم و مشغول به بازی در تئاتر شوم، البته فعالیت و حضورم در تئاتر کمرنگ‌تر از سینما بوده، اما توانستم از تئاتر تجربه کسب کنم و در سینما به کار ببرم. او در 35 سالگی با «کریستین گاژ رنال» ازدواج کرد. او با ازدواج با کریستین، باجناق «فرانسوا میتران» رییس‌جمهور سابق و متوفی فرانسه شد. 
    
    «هانن» با بازی در سریال «ناوارو» در سال 1989 و در سن 60 سالگی، محبوبیت و شهرتش را ارتقا بخشید. «روژه هانن» درباره بازی در فیلم ناوارو می‌گوید: «این سریال مضمونی پلیسی و در عین حال ممزوج با محیط خانوادگی داشت و به همین خاطر مورد پسند همگان قرار گرفت. او می‌گوید: در ابتدای بازی در این سریال 64 ساله بودم و با کوله‌باری از تجربه این سریال را بازی کردم. این سریال با وجود بار سنگین کاری‌اش به من نیرو و انرژی می‌داد و آن را یک امتیاز برای خود می‌دانستم و احساس خستگی نمی‌کردم. من همیشه تشنه کار در سینما هستم. لازم به ذکر است در کنار بازی درسریال ناوارو به کارگردانی چند فیلم و نویسندگی نیز مشغول بودم و همزمان در نمایش «تارتوف» ایفای نقش کردم و هیچ وقت سعی نکردم تئاتر را رها کنم.»هانن در فیلم مشهور «روکو و برادرانش» به خوبی ایفای نقش کرد و در بازی در فیلم «خانواده پواسونار» که در تلویزیون ایران نیز پخش شد در ذهن مردم جای گرفت. او در این فیلم نقش آدم‌هایی را بازی می‌کرد که در دوران جنگ جهانی دوم نان را به نرخ روز می‌خوردند و یک فروشگاه موادغذایی داشت و از موقعیت جنگ سوءاستفاده کرد و از وضع مالی خوبی برخوردار شد.درباره روژه هانن که در حال حاضر 82 سال باید اشاره داشت که او در انتخابات اخیر فرانسه به «سارکوزی» برای رییس‌جمهور شدن فرانسه رای داد و طرفدار حزب اوست.
    
     نویسندگی و کارگردانی 
    هانن با کارگردانی خوب خود، مهر درخشانی در کارنامه هنری خود زد. فیلم «خورشید» آخرین و جدیدترین ساخته وی می‌باشد که براساس زندگی واقعی خودش است و داستانش مربوط به سال‌های 1940 به بعد در الجزایر می‌باشد. این داستان به زندگی یک پسر نوجوان از یک خانواده پرجمعیت در الجزیره در دوران جنگ می‌پردازد. او از این‌که توانسته زندگی خود را بر روی پرده بیاورد بسیار خرسند است و ساختن این فیلم به او نیروی جوانی داده است و توانسته بار دیگر کودکی‌اش را در برابر چشمانش بیاورد. او فیلمش را به همه کودکانی که از عشق مادر محروم بوده و همه کودکانی که در دامان پرمحبت مادر بزرگ شده‌اند تقدیم می‌کند.
    روژه هانن در عالم نویسندگی هم فعالیت دارد. آخرین کتاب او «نامه به دوستی مرموز» نام دارد که در سال 2001 به چاپ رسید. او در این کتاب به بیان خاطرات و نظریات خودش در مورد رییس‌جمهور اسبق فرانسه «فرانسوا میتران» که باجناقش بوده، می‌پردازد.روژه درسال 2002 همسرش را از دست داد و در غم او به سوگ نشست. روژه برای تولید سریال «ناوارو» تا سال 2010 قرارداد بسته است و هنوز هم مشغول ایفای نقش در سری جدید این سریال طولانی می‌باشد. البته خودش می‌گوید ممکن است تا سال 2010 زنده نباشم و این سریال را نیمه کاره بگذارم.
    
    سریال ناوارو
    تولید سریال ناوارو از سال 1989 آغاز شد و تا سال 2007 یعنی 18 سال ادامه پیدا کرد. در مجموع 108 قسمت از ناوارو در فرانسه پخش شده است. مجموعه جدید ناوارو «دار و دسته ناوارو» نام دارد که جز هانن اکثر هنرپیشه‌هایش جوان و جدید هستند.
    ساختمان قدیمی که در سریال ناوارو مشاهده می‌کردیم به یک ساختمان جدید و مدرن تبدیل شده است.
     دختر ناوارو نیز، «یولان» یک دختر خانمی است که به او «مادمازل ناوارو» می‌گویند و در رشته حقوق تحصیل می‌‌کند. در سری قدیمی دیدیم که بازرس ناوارو مردی 50 ساله، با قدی 1/90 و شانه‌های پهن است، او خیلی کم از اسلحه استفاده می‌کند، حتی دستبند هم به مجرمان نمی‌زند. گاهگاهی به رستوران مورد علاقه‌اش می‌رود و نوعی خوراک با قارچ که غذای محبوب اوست را سفارش می‌دهد. تصمیم گرفته سیگار نکشد و بازی مورد علاقه‌اش بیلیارد است. کسی او را با نام کوچک صدا نمی‌کند حتی نام کوچک او را نمی‌دانند و او را تنها ناوارو صدا می‌زنند و همکارانش بین خودشان وی را «رییس» خطاب می‌کنند. 
    به طور کلی این سریال در کنار نشان دادن وظایف یک پلیس، با کنایات و الفاظی خاص، فضای مجموعه را از خشکی بیرون می‌آورد و وارد محیط خانوادگی افراد می‌شود. این سریال یکی از پربیننده‌ترین سریال‌های فرانسوی در فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی و حتی ایران بوده که طبق برآورد آمار به طور متوسط بین 8 تا 10 میلیون بیننده داشته که در فرانسه رقم بسیار بالایی است و در رده اولین فیلم‌های پلیسی مشهور فرانسه قرار گرفته است.


 نوشته شده توسط علی بیدار در جمعه 88/8/29 و ساعت 12:45 صبح | نظرات دیگران()

«درباره الی» در بوته نقد روزنامه اماراتی
انتخاب نام‌های کودکان در این فیلم نیز جالب توجه است: «آنیتا» و «ایلی» و چند نام دیگر نامأنوس در میان خانواده‌های ایرانی نیز از نقاط قوت این فیلم به شمار رفته و گویی، کارگردان می‌خواهد مردم و جامعه ایرانی، دست از سنت‌های قدیمی برداشته و به تجدد روی بیاورند!


یک روزنامه اماراتی، با نقد فیلم سینمایی «درباره الی»، ساخته اصغر فرهادی، آن را «آیینه‌ای از آنچه جامعه ایرانی می‌خواهد» خواند.

به گزارش تابناک، روزنامه «الاتحاد» امارات در صفحه هنری خود به نقد فیلم پرفروش «درباره الی» ساخته اصغر فرهادی پرداخته و می‌نویسد: دیالوگ‌های بسیار ساده فیلم، نشان دهنده سادگی متن فیلمنامه و دلیل اصلی استقبال مردم از آن است و کارگردان و نویسنده، تلاش کرده‌اند واقعیت‌های پیچیده جامعه ایرانی را در قالب ساده‌ترین الفاظ گنجانده و به مخاطب منتقل کنند.

یکی دیگر از موفقیت‌های «درباره الی»، دکور طبیعی آن در سواحل دریای خزر است که نشان می‌دهد ایرانی‌ها خود را مالک این دریا دانسته و این فیلم از این نظر ابعاد سیاسی به خود می‌گیرد. همچنین در بخش نقد جامعه ایرانی، این فیلم یک سناریوی خانوادگی را به تصویر می‌کشد و از اینکه در این سناریو کودکان و نوجوانان نقش پررنگی دارند، «درباره الی» را از دیگر ساخته‌های اجتماعی متمایز کرده است.

نکته جالب اینجاست که اگر اماراتی‌ها به چنین درکی از فیلم «درباره الی» رسیده باشند، این موضوع می‌تواند امیدوارکننده باشد که آنها به فهم درستی از حساسیت ایرانی‌ها نسبت به آب و خاکشان رسیده باشند.

روزنامه اماراتی در ادامه می‌‌افزاید: انتخاب نام‌های کودکان در این فیلم نیز جالب توجه است: «آنیتا» و «ایلی» و چند نام دیگر نامأنوس در میان خانواده‌های ایرانی نیز از نقاط قوت این فیلم به شمار رفته و گویی کارگردان می‌خواهد که مردم و جامعه ایرانی دست از سنت‌های قدیمی برداشته و به تجدد روی بیاورند!

«الاتحاد» در بخش پایانی نقد خود بر «درباره الی» که با توجه به گذشت چند ماه از اکران آن در ایران کمی غیر معمول می‌نماید، نوشته است: «مرگ و زندگی»، «حضور و غیبت» و «غریبه و آشنا»، مفاهیمی هستند که فرهادی آن‌ها را از یک مفهوم فلسفی به یک نماد قابل لمس در آورده و آن را در فیلم خود به خوبی نمایش داده است.

و سرانجام آنچه «درباره الی» را متمایز از دیگر آثار سینمایی ایران می‌کند، بازتاب مشکلات داخلی ایرانی‌ها در قالب دیالوگ‌های ساده است و کارگردان در این فیلم به مخاطبان خود این‌گونه تفهیم می‌کند که برای شناخت مشکلات نیاز به مطالعات عمیق جامعه‌شناسی و برنامه‌ریزی آماری نیست بلکه حضور در جامعه، بهترین راه شناخت مشکلات آن است و از این دیدگاه «درباره الی» فیلمی سیاسی و خانوادگی است. 

 نوشته شده توسط علی بیدار در یکشنبه 88/7/26 و ساعت 12:43 صبح | نظرات دیگران()

بودن یا نبودن

تردید، دومین فیلم بلند واروژ کریم مسیحی بعد از پرده آخر است. اصولا درمورد کسانی که فیلم اولشان را می‌سازند، سه حالت را می‌توان متصور بود. یا فیلم اولشان به‌شدت ضعیف و آبکی است، یا قابل قبول و قابل تامل است یا یک شاهکار.



به‌نظر می‌رسد لااقل در سینمای ایران، حالت دوم بهترین حالت ممکن است. چرا که هم توقعات بیش از حد بالا نیست و هم اینکه نگاه تولیدکنندگان فیلم به کارگردان مثبت است و برای همین در ساخت فیلم دومش چندان دچار مشکلات حاشیه‌ای نمی‌شود.
اما وقتی اولین فیلم یک کارگردان خیلی خوب باشد، معمولا ساختن فیلم دوم برای او حتی از فیلم اول هم سخت‌تر است. یا فیلم دومش سقوط وحشتناکی برایش خواهد بود یا لازم است برای ساختن فیلم دومش حوصله و دقت فراوانی به خرج دهد.


در مورد پرده آخر، اولین فیلم بلند واروژ کریم مسیحی، می‌توان با اطمینان گفت این فیلم به دسته سوم تعلق دارد و شاید همین شاهکار بودن فیلم باعث دوری تقریبا دو دهه‌ای کریم مسیحی از فیلمسازی شد.
طبیعی بود که ساخته شدن دومین فیلم کریم مسیحی بعد از تقریبا 18 سال، اتفاق مهم و کنجکاوی برانگیزی بود و یکی از اخبار مهم سال گذشته سینمای ایران به‌شمار می‌آمد.
به‌هر حال برای همه طرفداران سینما مهم بود که آیا کریم مسیحی می‌تواند دوباره یک فیلم‌ تر و تمیز دیگر به سینمای ایران ارائه کند یا نه. حالا بعد از دیدن «تردید»، می‌توانم با خیال راحت بگویم «‌تردید» به هیچ وجه دوستداران کریم مسیحی را ناامید نمی‌کند. البته اگر در مقام مقایسه برآییم،‌ «تردید» در سطح پایین‌تری از «پرده آخر» قرار می‌گیرد. ولی فیلم بسیار خوب و آبرومندانه‌ای برای سینمای ایران به‌شمار می‌رود که در مقاطعی حتی به‌نظرم از سطح سینمای ایران هم فراتر می‌رود.


هنگام تماشای «‌تردید» باید توجه داشت که با اقتباسی از هملت شکسپیر طرف نیستیم. اگر ‌تردید را به دو نیمه (از نظر زمانی مساوی) تقسیم کنیم، می‌توانیم بگوییم نیمه اول فیلم برداشتی کلی از هملت است. ولی نیمه دوم راه خودش را می‌رود و حتی برداشت آزاد هملت هم نمی‌تواند حساب شود.
در کل اگر بخواهیم فیلم را از نظر سبک و مضمون به بخش‌های مجزا تقسیم‌بندی کنیم، سه قسمت را می‌توانیم برای آن در نظر بگیریم: یک ساعت اول «‌تردید» را می‌توان بخش اول فیلم تلقی کرد. در اینجا فیلم دارد مطابق با الگوی هملت پیش می‌رود و به‌نظر می‌رسد یک بازسازی یا اقتباس از روی هملت را شاهدیم. فیلم در این قسمت شرایط مناسبی دارد. معرفی شخصیت‌ها به طرزی کلاسیک در همان 10 ، 15 دقیقه ابتدایی فیلم صورت می‌گیرد.


کریم مسیحی در این قسمت ارجاعات زیادی به هملت می‌دهد که مدام به تماشاگر شباهت داستان به هملت را یادآوری کند. این ارجاعات گاه دلچسب و قابل قبول از آب درآمده‌اند (مثل قسمتی از نمایشنامه هملت که سیاوش روی آینه برای مهتاب می‌نویسد) و گاه نچسب و بیش از حد صریح (مثل تابلوی بودن یا نبودن روی دیوار اتاق کار دایی متین یا دوباره‌خوانی همان متن نوشته شده روی آینه توسط مهتاب). با این وجود تلاش کریم‌مسیحی برای ایرانیزه کردن نمایش هملت به‌خوبی جواب داده است. نوع روابط شخصیت‌ها، با توجه به این نکته که آنها قرار نیست متعلق به قشر متوسط ایرانی (از لحاظ اقتصادی و اجتماعی) باشند، قابل‌پذیرش است. هنگام تماشای فیلم، به‌نظرم بزرگ‌ترین اشتباهی که تماشاگر می‌تواند مرتکب شود، این است که بخواهد شخصیت‌ها را در جامعه معادل‌سازی کند.


شخصیت‌های فیلم قرار نیست تیپ یا نماد باشند. هر شخصیت، باید به صورت یک شخصیت منفرد بررسی شود. از این دید که بنگریم، می‌فهمیم کریم‌مسیحی چقدر در شخصیت‌پردازی موفق عمل کرده است. در این بخش، بازی‌ها و فیلمبرداری حسین جعفریان نقطه قوت فیلم است.
اشکالی هم اگر هست، از ریتم کند فیلم است که تماشاگر را تا حدی خسته می‌کند. البته در بعضی از جاها، ریتم کند فیلم به‌خاطر اطلاعاتی که به تماشاگر منتقل می‌شود، ضروری به‌نظر می‌رسد. ولی تاکید کریم‌مسیحی بر این نکته که زندگی سیاوش شبیه به هملت است گاهی اوقات زیاده‌روی به‌نظر می‌رسد. تماشاگری که یک‌بار داستان هملت را خوانده و از ضریب هوشی متوسطی هم برخوردار باشد، به سادگی در همان 30 دقیقه اول شباهت‌ها را متوجه می‌شود. برای همین آن پوستر بزرگ هملت یا اجرای نمایشنامه دیگر زیادی به‌نظر می‌آیند.


اما برگ برنده فیلم، 50 دقیقه بعدی آن است. این بخش دقیقا از جایی که نگاه سیاوش به آن تابلوی روی دیوار اتاق دایی متین می‌افتد و متوجه شباهت زندگی‌اش با هملت می‌شود، آغاز شده و با تلاش سیاوش، گارو و بعد مهتاب برای فرار از این سرنوشت محتوم ادامه می‌یابد. به جرات می‌گویم این 50 دقیقه از فیلم نه در مقیاس سینمای ایران، که باید در مقیاس سینمای جهان مورد بررسی قرار بگیرد.
تم محبوب و قوی سرنوشت محتوم و مبارزه با آن، در اینجا به خوبی مورد استفاده قرار گرفته و پرورانده شده است. حالا دیگر با یک نسخه ایرانی هملت رو‌به‌رو نیستیم، بلکه با داستانی پرتعلیق و هیچکاکی سر و کار داریم؛ تلاش یک گروه برای فرار از سرنوشت محتوم. به تبع این داستان هیچکاکی، ریتم فیلم ناگهان تندتر می‌شود و هیجان کار به طرز قابل ملاحظه‌ای افزایش می‌یابد. فیلمبرداری، تدوین، نورپردازی و طراحی صحنه فیلم آنقدر در این 50 دقیقه زیبا و دلنشین هستند که می‌توان به پایشان ایستاد و تحسین‌شان کرد.


‌تردید یکی از اولین فیلم‌های ایرانی است که می‌توان از مفهوم «کاربرد میزانسن» در آن صحبت کرد و این مساله به خصوص در این 50 دقیقه بیشتر به چشم می‌خورد؛ به‌خصوص در نماهایی که از سینمای نیمه‌کاره گرفته شده و یکی از درخشان‌ترین و هوشمندانه‌ترین ایده‌های فیلم به‌شمار می‌آید.
دقت در سکانس‌های داخلی سینما، می‌تواند خیلی از اطلاعات را از کاراکترها و ارتباط آنها برای تماشاگر روشن کند (یکی از زیباترین قسمت‌هایش که فراموش نکرده‌ام، جایی است که گارو می‌خواهد پیانو را به مهتاب هدیه دهد و با چاشنی طنز این کار را انجام می‌دهد و مهتاب نسبت به آن شوخی واکنش نشان می‌دهد. همین سکانس می‌تواند فرصتی باشد برای شناخته هر سه کاراکتر).


تعلیق فیلم وقتی بیشتر می‌شود که متوجه می‌شویم به‌رغم تلاش سیاوش، ظاهرا داستان دارد دقیقا به سبک هملت پیش می‌رود. در این میان کشته شدن انوری به‌نظرم نقطه عطفی برای فیلم به‌شمار می‌رود. اینجاست که به‌طور جدی می‌فهمیم واقعا این قضیه شوخی‌بردار نیست.
حالا دیگر جریان مثل نیمه اول فیلم نیست. تا قبل از ورود به قسمت دوم، فیلم کاملا مشابه هملت پیش می‌رود و تماشاگر می‌تواند با خیال راحت منتظر فرجام شوم سیاوش و مهتاب باشد. ولی با آغاز بخش دوم، دیگر قطعیت‌گرایی از بین می‌رود و‌ تردید سیاوش به‌طور کامل در تماشاگر هم ایجاد می‌شود و تعلیق فوق‌العاده‌ای ایجاد می‌کند که این تعلیق به‌نظرم درخشان‌ترین وجه فیلم به‌شمار می‌رود.
اما می‌رسیم به 10دقیقه پایانی که همان نتیجه‌گیری است. تماشای این 10 دقیقه بیش از هر چیز به من یادآوری کرد که فیلم‌های ایرانی به‌رغم پیشرفت‌های محسوسی که داشته‌اند، ولی هنوز در پایان‌بندی به‌شدت لنگ می‌زنند. 10 دقیقه پایانی‌تردید به هیچ وجه در حد بقیه فیلم نیست.


در میان فیلم‌های ایرانی، «پستچی سه‌بار در نمی‌زند» هم با این مشکل رو به رو بود؛ ایده‌ای درخشان داشت، خوب هم تا پایان پیش می‌رفت. ولی همه رشته‌ها در یک ربع انتهایی پنبه می‌شد. ولی درمقام مقایسه، می‌توان پایان‌بندی‌ تردید را ‌ترجیح داد.
انتهای فیلم پستچی سه‌بار در نمی‌زند، به نوعی باج دادن به تماشاگر بود اما در ‌تردید با چنین مساله‌ای رو‌به‌رو نیستیم. کریم‌مسیحی قرار نیست به تماشاگر باج بدهد یا سطح فیلمش را پایین بیاورد. بلکه دقیقا دارد همان چیزی را نشان می‌دهد که به‌خاطر آن فیلم را ساخته بود.
سیاوش و مهتاب از سرنوشت هملت و افیلیاوارشان فرار می‌کنند. ولی باز هم می‌بینیم که همه انگار در چنبره سرنوشت تعیین شده‌شان گرفتارند.


به‌رغم تلاش‌های سیاوش، آن چه سرنوشت همه را تعیین می‌کند، تقدیر است. تصور کنید تیر دانیال اندکی به سمت دیگری شلیک می‌شد و مثلا به قفسه سینه سیاوش اصابت می‌کرد. آن وقت همه‌چیز عوض می‌شد. ولی چیزی که در این 10 دقیقه آخر فیلم عذاب‌آور است، اول از همه ریتم بسیار تندی است که به هیچ وجه با ضرباهنگ دقایق قبلی فیلم قابل مقایسه نیست و یادآور سریال‌های تلویزیونی است که تا اواخر سریال، تا حد امکان داستان را طولانی می‌کنند و ناگهان در چند دقیقه نتیجه‌گیری نهایی را انجام می‌دهند.
همچنین نحوه نمایش سرنوشت مقدر شده برای شخصیت‌های فیلم در تیراندازی نهایی مضحک جلوه می‌کند. اینکه شش، هفت گلوله شلیک شده از سوی دانیال، دقیقا دو شخصیت منفی ماجرا را بکشد، به‌نظرم خیلی با واقعیت فرق دارد.


سرنوشت هیچ‌گاه این قدر دقیق و حساب شده عمل نمی‌کند! در ضمن متاسفانه ضعف تکنیکی باعث شده تا سکانس انفجار ماشین و مرگ دانیال اصلا در حد انتظار نباشد. تدوین پرشتاب و متقاطع بین ماشین در حال حرکت و چهره مضطرب مهتاب، قرار است ضعف‌های فنی و نبود امکانات و جلوه‌های ویژه را مخفی کند که متاسفانه نتیجه نمی‌دهد. همه اینها باعث می‌شود که 10 دقیقه پایانی ‌تردید، خیلی معمولی‌تر از آن باشد که انتظار داشتم.
با این وجود، این پایان بندی به‌گونه‌ای نیست که قرار باشد به‌خاطر آن ارزش‌های فیلم را نادیده بگیریم و تردید را یک فیلم معمولی بدانیم.‌تردید به‌رغم همه ضعف‌هایش، به‌نظرم در سینمای ایران یک فیلم قابل‌اعتناست که باید ارزش‌هایش به خوبی درک شود.


دوست دارم یادداشتم را این‌گونه به پایان ببرم که حالا واقعا می‌توان به آینده این سینما امیدوار بود. فیلم‌هایی نظیر درباره الی،‌تردید و پستچی سه‌بار در نمی‌زند و... نشان می‌دهند که حالا می‌توان تغییرات بزرگ رخ داده در این سینما را به چشم دید و خوشحال شد از این تکانی که سینمای ایران به خودش داده است.

هملت ایرانی
«تردید» دومین فیلم واروژ کریم مسیحی که بعد از نزدیک 20 سال دوری از سینما آن را ساخته، اقتباسی از هملت شکسپیر است. بهرام رادان،‌ علیرضا شجاع‌نوری و‌ ترانه علیدوستی بازیگران فیلم هستند اما بی‌شک بهترین نقش‌آفرینی از آن حامد کمیلی است. داستان فیلم هم دقیقا مبتنی بر نمایشنامه هملت است با این تفاوت که در فیلم یک فاصله‌گذاری هم صورت می‌گیرد و شخصیت اصلی داستان خودش به هملت اشاره می‌کند و تصمیم می‌گیرد که زندگی‌اش را کاملا منطبق با داستان هملت پیش ببرد. فیلم با وجود دیالوگ‌ها و فضاهای نامانوس تاکنون به فروش قابل توجهی دست پیدا کرده است.


خلاصه داستان
پدر سیاوش روزبهان(رادان) بر اثر حادثه‌ای مرده و عموی او (شجاع‌نوری) مسئولیت تمامی دارایی و ثروت خود و برادرش را به دست گرفته است. سیاوش عاشق مهتاب (ترانه علیدوستی) دخترعمه‌اش است. انوری پدر مهتاب، مباشر روزبهان است. سرگشتگی سیاوش از مرگ پدر تمام نشده که خبر ازدواج قریب‌الوقوع عمو با مادرش را می‌شنود. سیاوش طی ماجراهایی می‌فهمد که پدرش کشته شده و به سراغ دوست قدیمی‌اش کارو (کمیلی) می‌رود.

منبع: تهران امروز


 نوشته شده توسط علی بیدار در شنبه 88/7/25 و ساعت 2:1 صبح | نظرات دیگران()

  

لاجرم زد خیمه عشق بی قرین ... در فضای ملک ان عشق افرین

 

خواهرش بر سینه و بر سر زنان ... رفت تا گیرد برادر را عِنان

 

سیل اشک بست بر شه راه را ... دود آهش کرد حیران شاه را

 

در قفای شاه رفتی هر زمان ... بانگ مهلاً مهلایش بر اسمان

 

که ای سوار سرگردان کم کن شتاب ... جان من لختی  سبک تر زن رکاب

 

تا ببوسم ان رخ دلجوی تو ... تا ببویم ان شکنج موی تو

 

شه سراپا گرم شوق و مست ناز ... گوشه ی چشمی بدان سو کرد باز

 

دید مِشکین مویی از جنس زنان ... بر فلک دستی و دستی بر عنان

 

زن مگو ، مرد افرین روزگار ... زن مگو ، بِنتُ الجلال ، اُختُ الوِقار

 

زن مگو ، خاک درش نقش جبین ... زن مگو ، دست خدا در آستین

 

باز دل بر عقل میگیرد عنان ... اهل دل را آتش اندر جان زنان

 

می دراند پرده ی اهل راز را ... میزند با ما مخالف ساز را

 

پنجه اندر جامه ی جان میبرد ... صبر و طاقت را گریبان میدَرَد

 

هر زمان هنگامه ای سر میکند ... گر کنم منعش فزون تر میکند

 

هستِ جان بر خواهرش استقبال کرد ... تا رخش بوسد الف را دال کرد

 

همچو جانِ خود در آغوشش کشید ... این سخن آهسته در گوشش کشید

 

که ای عِنان گیر من آیا زینبی ؟ ... یا که آه دردمندان در شبی ؟

 

جانِ خواهر در غمم زاری مکن ... با صدا بهرم عزا داری مکن

 

معجر از سر ، پرده از رخ وا مکن ... آفتاب و ماه را رسوا مکن

 

هست بر من ناگوار و نا پسند ... از تو زینب گر صدا گردد بلند

 

هر چه باشد تو علی را دختری ... ماده شیرا ، کی کم از شیر نری

 

با زبان زینبی ، شاه هرچه گفت ... با حسینی گوش ، زینب شنوفت

 

با حسینی لب هر انچه گفت راز ... شه به گوش زینبی بشنید باز

 

گوش عشقا زبان خواهد ز عشق ... فهم عشقا بیان خواهد ز عشق

 

با زبان دیگری ناآواز نیست ... گوش دیگر محرم این راز نیست

 

ای سخن گو لحظه ای خاموش باش ... ای زبان ، از پای تا سر گوش باش

 

تا ببینم از سر صدق و صفا ... شاه را زینب چه می گوید جواب

 

معنی اندر لوح صورت نقش بست ... انچه از جان خواست اندر دل نشست

 

معنی خود به چشم خویش دید ... صورت آینده را از پیش دید

 

آفتابی کرد  در زینب ظهور ... ذره ای زان آتش باطن طور

 

طلعت جان را به چشم جسم دید ... در سرا پای مسمای ، نیست دید

 

غیب بین گردید با چشم شُهود ... خواند بر لوح وفا نقش عُهُود

 

دید تابی در خودو بی تاب شد ... دیده ی خورشیدبین ، پر اب شد

 

صورت حالش پریشانی گرفت ... دست بی تابی به پیشانی گرفت

 

دید شه لب را به دندان میگزد ... طبلِ تو اینجا پرده داری میزند

 

رخ ز بی تابی نمی تابی چرا ... در حضور دوست  بی تابی چرا

 

از تجلی های سروِ سهی ... خواست تا زینب کند قالب تهی

 

سایه سان بر پای ان پاک افتاد ... سینه زن غش کرد و بر خاک افتاد

 

از رکاب ای شه سوار حق پرست ... پای خالی کن که زینب شد ز دست

 

گفتگو کردند با هم متصل ... این به ان ، ان به این از راه دل

 

گوش عشق،آری زبان خواهدزعشق ... فهم عشق،آری بیان خواهدزعشق

 

دیگر اینجا گفتگو را راه نیست ... پرده افکندند و هیچکس آگاه نیست

  

شاعر(عمان سامانی)

 


 نوشته شده توسط علی بیدار در یکشنبه 88/7/12 و ساعت 1:49 صبح | نظرات دیگران()

 

ترا من چشم در راهم

ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ " تلاجن"  سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
 
شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم.


 نوشته شده توسط علی بیدار در یکشنبه 88/7/12 و ساعت 1:43 صبح | نظرات دیگران()
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 51
بازدید دیروز: 147
مجموع بازدیدها: 407127
جستجو در صفحه

خبر نامه